عشق یک طرفه 4

Elena Razmjoui Elena Razmjoui Elena Razmjoui · 1402/6/20 11:49 · خواندن 2 دقیقه

پارت(4)خوب اینم از پارتی که منتظرش بودین

برو ادامه مطلب👈

*مرینت* 

خوب امروز روز دوم منه باید عالی جلوه بدم لباس پوشیدم راه افتادم تو راه بودم که چندتا ماشین جلوم ایستادن منم وایسادم که ببینم چرا نمیرن پیاده که شدم یه دستمال جلوی دهنم اومد بعد چشام سیا هی رفت دیگه هیچی یادم نمیاد........ 

مت

بالاخره گرفتمش این دختر چقدر جزابه نمیدمش به آدرین برای خودم، خودم باهاش عشق و حال میکنم وقتی به هوش اومد کارم رو شروع میکنم😈

 

*مرینت* 

چشام باز شد روی یه تخت سفید بزرگ بسته شده بودم یکی اومد داخل و گفت

مت:سلام خوشگله اسم من مت هست از آشنای باشما خوشبختم

م:ولم کن چرا من رو آوردی این جا

مت:گفتم باهم یکم عشق و حال کنیم زینگ زینگ اه باز این مزاحم 

تماس مت و آدرین

مت:الو چی می خوای

آ:این چه جور حرف زدنیه مرینت رو گرفتی

مت:آره گرفتم اما بدنش جذبم کرد منم گفتم یکم عشق و حال کنم

آ:اگه دستت بهش بخوره مردی عو....... 

مت تماس رو قطع کرد

مت:چقدر حرف میزد خوب بریم سر اصل مطلب

م:ولم کن کاری به کارم نداشته باش

اومد سمتم  به زور لباسم رو درآورد سوتینم رو هم با قیچی پاره کرد بعد لباس خودش رو درآورد اومد کنارم دراز کشید و منو تو بغلش فشار میداد بعد روم خیمه زد لبش رو گزاشت رو لبم و تا وقتی که نفس کم نیاوردم ولم نکرد بعد رفت سراغ سینه هام یکی رو میخورد و دیگری را می مالید بعد شلوارش رو با شرتش درآورد مال منم همین طور که داد زدم

م:ولم کن عوضی

بهم اهمیت نداد و کیرش رو کرد تو کصم  که آه و نالم کل اتاق رو پر کرد انقدر طلنبه زد که شیرش اومد و ریختش روم

م:ای چندش ولم کن

انقدر این کار رو کرد که چشام سیاهی رفت و....... 

چشام رو که باز کردم لباسم تنم بود و موهام خیس یعنی وقتی بی هوش بودم حمامم کرد از خجالت سرخه سرخ شدم ولی دیگه دست و پاهام بسته نبود رفتم سمت در اما قفل بود باید چیکار میکردم

 

خوب تموم شد تا پارت بعد بای بای🖐️