عشق یک طرفه 6

Elena Razmjoui Elena Razmjoui Elena Razmjoui · 1402/6/23 19:41 · خواندن 1 دقیقه

پارت(6)

خوب بریم پارت بعد😁

*آدرین * 

مرینت بعد از غذا رفت بخوابه منم پشت سرش رفتم وقتی خوابید رفتم کنار تخت کنارش از رو شلوار خودمو بهش می مالوندم خیلی حس خوبی بود بعد با دست سینه هاش رو قاب گرفتم که........ 

*مرینت * 

رفتم خوابیدم ولی بعد یکی رو پیشم حس کردم چشمام رو باز کردم دیدم آدرینه دستش رو سینمه و از رو شلوار خودش رو بهم می مالوند

م:آدرین چیکار میکنی ولم کن

آ:وای بدنت چه خوبه می خوامش

م:آدرین ولم کن الان تو حال خودت نیستی

بهم اهگیت نداد پاشد و روم خیمه زد منم از ترس جیغ زدم اما  بازم اهمیت نداد

م:تورو خدا ولم کن 

آ:چرا داره خوش میگذره

بعد لباس خودش با مال من رو دراورد بعد سوتینم رو کند انداخت اونور بعد افتاد به جون سینه ها اقدر خوردشون که کبود شدن 

* آدرین * 

حالم دست خودم نبود فقط میخواستم عاشق خودم بشه بعد دستم کردم تو شرتش تا به کصش رسیدم انقدر مالوندمش که آبش اومد که اه و ناله هاش کل اتاق رو پر کرده بود

م:نکن تورو خدا آدرین خوشم نمیاد

به حرفاش اهمیت ندادم و به کارم رسیدم وتی که چقدر حال میده بدنش خیلی خوبه وای داره دیونم میکنه دیگه نتونستم تحمل کنم که شلوارا مون رو درآوردم کیرم رو کردم تو کصش 

م:آدرین لطفا نمی خوام بچه دار شم

آ:چه اشکالی داره اگه بفهمن تو از من بچه داری باهم ازدواج میکنیم

م:باشه باشه من عاشقتم توروخدا نکن

آ:قول میدی عاشقم باشی؟ 

م:باشه باشه فقط ولم کن

آ:باشه بریم بیرون بستنی بخوریم

م:باشه شاید بتونم به عشقمون ی فرصت دوباره بدم 

آ:عاشقتم 

م:منم عشقم☺️

بعد لبام رو روی لباش گذاشتم و اون هم همراهیم کرد............... 

 

خوب تمومید بای