عشق یک طرفه 7

Elena Razmjoui Elena Razmjoui Elena Razmjoui · 1402/7/4 19:42 · خواندن 1 دقیقه

ببخشید یه چند وقت نبودم درس داشتم الان براتون پارت (7)رو آوردم لذت ببرید 

*مرینت* 

لباسامون رو پوشیدیم می خواستم فقط از دست آدرین فرار کنم برای همین آماده شدم و رفتیم بستنی بخوریم رفتیم پیش آندره (اینجا اندره می فهمه مرینت لوکا رو دوست داره) آندره دو بستنی جدا به ما میده که ادرین میفهمه من لوکا رو دوست دارم

+تو هنوز دوسش داری آره

_خوب آره از اینجا با داد:تو نمی تونی من رو به زور مال خودت کنی

+این جوریه باشه دارم برات

دستم رو محکم کشید و به سمت ماشین برد انداختم تو ماشین

_آی چته

+خفه شو بزار بریم خونه من

_من با تو نمیام

ولی دیگه دیر شده بود آدرین داشت با تمام سرعت میرفت و اگه در رو باز میکردم پرت می شدم گریم گرفت نمی دونستم چکار کنم

_آدرین بس کن لطفا 

هیچی نگفت. 

رسیدیم آدرین پیاده شد و دوباره دستم رو کشید برد تو اتاق انداختم تو اتاق خودشم اومد تو بعد در رو قفل کرد کلید رو به یجای بلند گزاشت تا دست نزنم انداختم رو تخت

(از اینجا به بعد منحرفی می باشد) 

 

*آدرین* 

از دستش عصبانی بودم انداختمش رو تخت و بیرحمانه لباش رو میخوردم و گاز می گرفتم لباسش رو پاره کردم

_آدرین نکن

اهمیت ندادم سوتینش رو دراوردم افتادم به جون سینه هاش انقدر خوردم و مالوندم که کامل سیاه شده بود شلوار و شرتش رو درآوردم دوتا از انگشتام رو کردم تو کصش انقدر مالوندم که آبش امد  بعد لباسای خودم رو درآوردم کیرم رو انداختم بیرون

_آدرین نکن من دوست ندارم

حرفش دلم رو خراش داد ولی اهمیت ندادم کیرم رو کردم تو کصش انقد طلبه زدم که آبم امد آبم رو داخلش ریختم  دو باره شروع به طلبه زدن کردم 

 

خوب تموم شد بای بای